۱۳۸۹ بهمن ۴, دوشنبه

این گونه

حکایت باران بی امان است

این گونه که من

دوستت می دارم .

شوریده وار و پریشان باریدن

بر خزه ها و خیزاب ها

به بی راهه و راه ها تاختن

بی تاب ٬ بی قرار

دریایی جستن

و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن

و تو را به یاد آوردن

حکایت بارانی بی قرار است

این گونه که من دوستت میدارم

 

 

از : شمس لنگرودی


هیچ نظری موجود نیست: