۱۳۸۹ دی ۱, چهارشنبه

در آستانه ۲۴

پسرم؛ احساس پیری کردم، یه وقتی بود وقتی یه کاری به من محول میشد که آدم بزرگها انجام میدادند به خودم میبالیدم که ببین چه خفنی که میتونند روت حساب کنند، اما به یه موقعیتی رسیدم که کارهای بزرگونه بهم احساس پیری رو منتقل میکنند،
چند روز پیش تر از دانشگاه الزهرا زنگ زدند گفتند بیا بهمون درس بده، تو میتونی به بابات افتخار کنی، ولی پدر تنها احساس پیری کرد.

سیب

احساس سیبی را دارم که گاز نزده میگویند کال است.