به قول هاني، اگه يه نفر ازت پرسيد فرقه سرو و کاج چيه به عنوان يه زيست شناس براش به راحتي توضيح ميدي( حداقل از يه جايی شروع ميکنی)؛ اما وقتي يه نفر فرق سرو و گربه رو جويا بشه آدم از کجا بايد شروع کنه؟
واقعاً بايد از آدم يه همچين سئوالي بکنن تا بفهمه چه مرگيه!
اولين بار که به همچين سئوالي(به معني واقعي کلمه) ازم پرسيده شد؛ اردوي آشنايي سال اول راهنمايي ورودي جديد علامه حلي بود.
داشتيم بعد از کلي زور زدن فهموندن مسائل ژنوم و اين حرفا، از يکي از بچه ها ميپرسيديم که
- خوب حالا فکر ميکني چرا نميشه دايناسور رو مثل گوسفند شبيه سازي کرد؟
- آقا به خاطر اينکه دست بردن تو کاره خداست، ناراحت ميشه!!
اصلاً منظورم کشيده بحث دين و علم به ميون نيست؛ فقط ميخواستم حس درماندگي خودم رو منتقل کنم؛ سئوال من کاملاً علمي بود، و به عنوان معلم نمي تونستم يه همچين جوابي رو قبول کنم، در ضمن نميتونستم تمام باورهاي يه فرد اول راهنمايي رو يهو خراب کنم و يه سري مطالب علمي بذارم کفه دستش، دقيقاً يادم نيست چي کار کردم که نه سيخ بسوزه نه کباب( ولي هيچ کدوم نسوخت).
از امروز هم قراره از سري مباحث تفاوت سرو و گربه رو به بچه هاي راهنمايي درس بدم!! به مدت يک سال بنده شدم معلم درس زيست شناسي سال اول راهنمايي!!
برا اينکه يه تصوري از سايزشون داشته باشين عکس چندتاشونو در آستانه ورود به راهنمايي اين زيره!