۱۳۸۸ تیر ۲۴, چهارشنبه

Bread, Cheese and Kasra

مقدمه ی این متن مال سه ماه پیش است، اما به دلیل خرفتی نویسنده الان منتشر شده است!!

مقدمه:

امروز صبح داشتم فکر میکردم که چرا چند وقته چیزی ننوشتم؟ چرا انگیزه نوشتنم ندارم؟ خیلی وقت بود طرح یه نوشته راجع به نماد رو داشتم میریختم، گفتم امروز میشینم مینویسمش؛ که مثله بقیه کارای این چند وقت که دچار رخوت و بی حالی میشن، در کمتر از چند دقیقه به بعداً موکول شد!!! «فکر کنم این دفعه این بعدنه خیلی طولانی شده و دو سه ماهی شده!!»

وقتی دوباره برگشتم پای کامپیوتر دوستم داشت با حامد(شاطری) حرف میزد، منم که به خاطر موضوع اصلی این نوشته دوباره یاد کسری افتادم و دادی زدم مبنی بر: کسری!!! اگر خیلی شبیه این فیلمهای باورنکردنی نشه! به محض باز کردن e-mailام دیدم یه نظر از کسری اومده که «چرا چند وقته چیزی نمی نویسی؟»

...

نشان سبز!!

شما رو یاد چی میندازه؟ هر کسی طبیعتاً یاد چیزی می افتد. مثلاً اگر پارسال بود من یاد جنگل می افتادم ولی الان طبعاً یاد میرحسین.


چیزی که میخواستم با این مثال ساده بگم این بود که برای هر کسی در زندگی بعضی چیزها نمادی برای چیز دیگری هستند! برای من: سبز نماد موسوی، ریش نماد عشق، عکس نماد شادابی، PCR نماد تنفر، تحصیلان نماد حصرت از زندگی لذت بخش و …. هستند.

هر کدام در هر جا و زمان، بود و نبودشان و کمرنگی و پررنگی شان تغییر میکند؛ اما نماد ها همه جا حضور دارند، در هر لحظه از زندگی. هیچ یادم نخواهد رفت ریشی که یک سال به دنبال خود یدک کشیدم تا عشقی که داشتم و دارم یادم نرود. اما همین ریش در همین لحظه؛ شاید هنوز باشد اما بسیار کوتاهش کرده ام تا منطق را هم کمی، فقط برای چندی، وارد زندگیم کرده باشم.


اما یک سوال دارم، آیا نون، پنیر خیار گوجه برای کسی به عنوان نماد عمل میکنه؟

احتمالش کمه، شاید به طور عام نماد صبحونه یا نماد پرچم ایران باشه و بعید میدونم نمادی از این خاص تر برای کسی باشد. اما برای من نون، پنیر، خیار و گوجه نماد کسی هست که تاثیر زیادی تو زندگی من داشته.

این نوشته رو به همراه عکس زیر به کسری جانم تقدیم میکنم. کسری همونطور که آدم مهمی برای من بوده، برای دنیا هم خواهد بود!!

البته فکر نمیکنم لازم باشه که بگم چرا این نماد در ذهنم متعلق به کسری است، چون هم من چراش رو میدونم هم احتمالاً اون.


نماد من : نون و پنیر و کسری