باد که می آید، دلم پر میکشد.
دلم؛ دلش ميخواهد همراهش برود، همراهش شود،
همچين بزند زيرش بلندش كند كه اين نزديكي ها نيفتد؛
سوار هر بادي ميشود، اصلا نگاه نميكند اين باد لعنتي شرق ميرود، غرب ميرود يا شمال؛ فقط ميرود.
تقصيري هم ندارد، آخر نميداند تو كجايي؛ فقط ميداند اينجا نيستي. نميشد اينقدر دور نميرفتي؟ دلم گناه دارد.
۱ نظر:
خوشحالم باز می نویسید آقای استاد!!
ارسال یک نظر